شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...


اینجا خونه غربته !! اینجا همه غریبن!!
هیچ نگاهی آشنا نیست . هیچ حرفی موندگار نیست . آدمایی که سرد و بی تفاوت هر روز از اینجا رد میشن یادشون نمیاد که مام اگه هیشکی باهامون نیست . خدا هست !!
نمیدونن که دل ما هم دله به خدا !!
اینارو یه پسر بچه ۱۰ یا ۱۱ ساله میگه . کنار خیابون بی مرد نشسته و داد میزنه : حراجیه حراج!!
حالا چی میفروشه بماند !!!
میگه بابام دربه دره کوچه هاست منم عاشق خیابونا !! عاشق که چی بگم !! از درد نداریه خداوکیلی . بابام ۴ ساله که معتاده . ننمونم همین دورو برا برا خودش میپلکه .
کسی نبود کمکمون کنه مام زدیم به این کار . آخه من خیلی کوچیکم . برم دردمو به کی بگم ؟
بغض گلوشو گرفته بود . حق داره اگه منم هر روز تماشاگر نگاه سرد و دستای نامهربون آدما باشم ...
می گفت داستانش طولانیه که چطور بچه خیابونی شدم ...
اما با اصرار من یه چیزایی گفت که داقونم کرد با خودم گفتم ای خدا ما کجا اینا کجا ...
سرتون درد میگیره همه رو امشب بگم اگه بتونم بعدا...
یا علی
نظرات 4 + ارسال نظر
اشکمهرکوچولو سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:30 http://www.ashkmehr.blogsky.com

سلام ٬ امیدوارم خوب باشین ٬ خیلی زیبا بود ... قلم زیبایی دارین ٬ واقعیت ها همیشه تلخ هست ٬ ای کاش ما آدم ها کمی به خودمون میومدیم و از اطرافمون با خبر می شدیم ٬ پیش منم بیاین ٬ در پناه آسمان ... bye bye honey

فرشته سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 02:00

salam
kasi ke baraye eshgho mohabbat hadi ghayel bashe aslan maniye eshg nafahmide
movaffagh bashin
ya hagh

رامش سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:43 http://www.muse.blogsky.com

سلام ..
توی کوچه حرفات قدم زدم
من همیشه بوی بارون رو دوست دارم
وقتی که عطر یاسی خاک رو
روی شونه های آدم میریزه
آدم احساس میکنه
خدا به زیارتش اومده
کاش همه آدما میدیدند
می شنیدند
حس میکردند
اونوقت
همه لحظه های ما
میشد کوچه حرفهای آقا رامین ...

بادمجون سه‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 19:55

سلام .

یا علی !‌

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد