بسم الله الرحمن الرحیم
چشمانم باز است و خزان طبیعت را بار دیگر به نظاره مینشینم اما این بار رنگ دیگری دارد ....
خزان دل من همراه این خزان از راه میرسد ....
کاش آدم ها قدری آدم بودند ..... کاش دوستی ها دوست داشتن بود .....و کاش پایان با من بود ....
و اما دل ....
یادت هست .... گفته بودی مجنون نمیخواهم ....
آهسته گفتم من هم مجنون نیستم .... اما تو نفهمیدی که مجنون کیست و تو کدام لیلی هستی .....
من میروم تو میمانی با دنیایی از بچگی ها .....
به من آموخته بودند دلت را مانند بچه ها صاف و پاک نگه دار نه زندگیت را در بچه بازی ها غرقه کن ....
پیر شود جوانی اش .... آتش بگیرد آنکه تو را به بازی گرفت و به تو بی مهری آموخت ....
تو میتوانی هنوز خودت باشی .....
گمشده ای ؟؟؟ خدا رو پیدا کن ....
نیمه پنهان خود را نیافتی عزیز .... تو هم مثل همه گمشده داری اما دریغ که در
بی وفا خانه خیلی ها به دنبالش میگردی .....
به خدا بیراهه میروی ....
من آموختم که تنهایی عالمی دیگر است تو هم بیاموز :
که تنها بودن بسی زیباتر از دوستی های بچه گانه است .....
تنها که باشی خدا هست .... شادی هست ...... زندگی جاری است .....
خود را دریاب.....
آخر به کجا چنین شتابان؟؟؟
تو که خود درس وفا آموختی تو که خود از پاکی و احساس سخن میگفتی چه شد که اینگونه برای هر مرد و نامردی سفره دل باز میگردانی ؟؟؟
و اما حرف آخر .....
آقا داداش هارو دیدم ..... آبجی خانوم هارو دیدم .... دوست پسرهارو دیدم.... دوست دختر هارو دیدم .... بی مهری ها بی وفایی ها زندگی ها و بچگی ها رو دیدم ....
اما تو هیچ کدوم دوست داشتن رو ندیدم .
بیخیال دوستی ها .....
به حرمت دوست داشتن ها عشق خدایی را دریاب .
حیف شد حتی فرصت نکردم داستان شب تولدم رو واسه خودم یه بار تعریف کنم .
من میروم تو میمانی با خودت به حرمت نفس گرم حرف هایت فقط با خدا بمان .....
اینم یادت باشه :
غم نخور یکی همیشه خوبه کیمیا سرشته .... آدرس خدا رو داره میگه خونمون بهشته ....
کلام آخر :
شبی مجنون به لیلی گفت که ای محبوب بی همتـا
ترا عاشـــــــــــــق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
اینو میخواستم همون شب بگم :
شب تولد من
یکی از دوستان گفت وبلاگ رو تعطیل کن تا دوباره بشی همون رامین سابق ....
اما میگم نیازی نیست .....
یادتونه تو مطلب اول گفتم این وبلاگ رو واسه یه عزیزی مینویسم ؟؟؟
شاد شاد شاد باشی ....
یا علی مدد
خدانگهدار شب تولد من
سلام رامین جان خیلی جالب می نویسی امیدوارم همیشه موفقباشی دوست داشتی به منم سر بزن
تولد سفری به غربت زندگی به امید مرگ دوباره
امید را در سراب محبت به خاک سپرده اند
و محبت را در گرداب نفرت غرق نمودند
چه گمشدگانی که آمدند بی آنکه دوباره پیدا شوند
.... ساکت و مبهم غروب کردند بی آنکه طلوعی داشته باشند
شبی مجنون به لیلی گفت که ای محبوب بی همتـا ترا عاشــــــــــق شود پیدا ولی مجنون نخواهد شد
دیر شناختمت ... دیر ...
سلام مثل همیشه زیباست
سلام
زندگی تنگ شده
که ببینه
دلت چه قدر گشاد میشه
سلام .
مرد را دردی اگر باشد خوش است / درد بی دردی علاجش آتش است !
بعضی وقت ها سایر نظر ها رئ که می خوونم خنده ام میگیره ! آخه دوستان عزیز هیچ چی نمی دونن ! هیچ چی ! سر بیتی که نوشتم خوب فکر کن !برداشت اشتباه نکن !بعدا برای خودت خوب توضیحش میدم !
یا علی !
سلام
خداکنه همینجور که گفتی بشه!
ممنون که اومدی روزگار
بای
سلام . خوبی؟ مطالب قشنگت رو خوندم و لذت بردم . در پناه حضرت مهر باشید
سلام
جالبه .........................
من up کردم
اگه عشقت بود یه سر بزن ... نظر یادت نره
موفق باشی ::::::::::: بای