به نام مهر
داشتم نظرات شما عزیزان رو نگاه میکردم که برای چندمین بار به این حرف زیبای یکی از شما رسیدم ....
هر عزیزی این چند خط یادگاری رو گذاشته دمش گرم به مولا ....
انگار حال و هوای این روزای خودمه ....
خیلی دلتنگم ... چشمانم را به نگاه بارانی تو دوخته ام ...
« جرأت دیوانگی »
انگار مدتی است که احساس میکنم خاکستریتر از دو سه سال گذشتهام
احساس میکنم که کمی دیر است دیگر نمیتوانم
هر وقت خواستم در بیست سالگی متولد شوم
انگار فرصت برای حادثه
از دست رفته است از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند فرصت برای حرف زیاد است
اما اما اگر گریسته باشی…
آه… مردن چقدر حوصله میخواهد
بیآنکه در سراسر عمرت یک روز، یک نفس
بیحس مرگ زیسته باشی! انگار این سالها که میگذرد
چندان که لازم است دیوانه نیستم
احساس میکنم که پس از مرگ عاقبت
یک روز دیوانه میشوم!شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیبتر از این باشم
با این همه تفاوت احساس میکنم که کمی بیتفاوتی
بد نیست حس میکنم که انگار
نامم کمی کج است و نام خانوادگیام، نیز
از این هوای سربی خسته است
امضای تازه من دیگر
امضای روزهای دبستان نیست ای کاش
آن نام را دوباره پیدا کنم ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم افتاد
و لابهلای خاطرهها گم شد آنجا که
یک کودک غریبه با چشمهای کودکی من نشسته است
از دور لبخند او چقدر شبیه من است!
آه ای شباهت دور! ای چشمهای مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم بگذار…
بگذریم! این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!
« قیصر امینپور »
زنده ای....اما زندگی نمی کنی...
همه ی درد من شنا کردن در وادی است که اسمش را زندگی گذاشته ام اما...
شوق باران...بوی خاک وسکوت تنها یادگاری هاییست که از مدت ها قبل به عنوان نشانی از زندگی برایم باقی مانده اند.
من مرده ام ....
چیزی فراتر از زنده بودن و بسیار دور از زندگی کردن....
مرده ام چون قرن ها قبل روح و جسمم در تضاد با هم تصمیم به نابودیم گرفتند.
مرده ام چون شوق در من مرده است....
بسترم
صدف خالی یک تنهائیست!
وتو...
چون مروارید...
گردن آویز کسان دگری....
یه خورده زندگی زیبا تر ازون چیزی هست که شما میبینی
عمری گذشت تا باورمان شود انکه فنا شده ما بودهایم
طاغات عبادات قبول
خوشحال میشم از حضور شما
التماس دعا
سلام عزیزم خوبی چه خبر ؟ به به این شعر ماله قیصره چه باهال ... من آپم خواستی سر بزن ممنون بای.
باز هم به سعادت تو!
من دلم برای خودم تنگ شده!
نمیدونم چی بگم ولی یه شعر میزارم که یکی از دوستام گفته ولی فقط یه مصراعشو یادمه ببخشید
آخه تا کی بکشم منت چشمای تورو
ولی اینو هم بگم خیلی عالی بود
سلام .
مترسک به روز شد . منتظر حضور گرمتون هستم ...
salam
khoobi
mamanoon ke be webe man sar zade boodi
omid ke lahzehayat mahtabi
va negahat aftabi bashad
سلام. خوبین.وبلاگت زیباست. عزیز.ممنون از اینکه بهم نظر دادی.بای
قشنگ بود . باز هم به من سر بزن good luck
زیبا بود.لینک شدی عزیز...
موفق باشی...
سلام
منم مثل شما بودم
دلم گرفته بود
خودمم دیونه شده بودم
از بس فکر می کردم با بقیه متفاوتم.نه اونجوذرمتفاوت منظورم اینه که کسی درکم نمی کرد
اما حالا تصمیم گرفتم عوض شم
زیر باران باید رفت
جور دیگر باید دید
این چند روزه که کلی بهتر شدم
شمام امتحان کنین.اگه ضرر کردین بیاین خره من رو بچسبین
زندگی یعنی:یک سار پرید
حیف این زندگیه که همش با حس بیهوده بودن با حس بدون همزبون بودن همراه باشه
زندگی زیباست فقط ماییم که از مشکلات برای خودمون قفسی میسازیم
موفق باشین و شاد
بای
آری دی ولچی
سرچاوا
هالالیک
سلام مهربون ... خوبی ... ممنونم که به سرای کوچیکم اومدی ... خوشحالم کردی ... بهت تبریک میگم ... زیبا مینویسی و پراحساس ... امیدوارم بتونم دوست خوبی واست باشم ... بازم پیشمون بیا ... خوشحال میشیم ... به امید دیدار دوباره ... یا علی
آفرین .
ولی سعی کن کل نیروت و هم نذاری فقط رو مسئلهء عاشقی یه کریز کوتاه هم بزن بخارج .
شاد ُ موفق و پیروز باشی عزیزم
ایران پرست ( اریان )
سلام ٬ امیدوارم خوب باشین ٬وبلاگ زیبایی دارین ٬ نوشته هاتون هم زیبا بودن ٬ممنون که پیشم اومدین٬ در پناه آسمان ... bye bye honey
سلام عریزم
اگر تنها ترین تنها شوم ، باز خدا هست . او جانشین همه نداشتنهاست . نفرین و آفرین ها بی ثمر است . اگر تمامی خلق گرگهای گرسنه و هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد ،تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی. ای پناهگاه ابدی
تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی
موفق باشی
گلم ممنون از کمکت بابت تحقیقم
دوستت دارم
من از دوردستها میایم . از سرزمینی بسیار دور . از جائی که بذر محبت میکارند و عشق میروید . مرغ عشق زمزمه مهر وعاطفه سر میدهد و ریاحین گوش به آواز او به رقص و پایکوبی میردازند . نسیم آرام آرام بر فراز باغ گل پرواز میکند و من از آن دیار بذر عشق ودوستی آورده ام تا در کویر خشک دلهای بی روح بپاشم و با اشک چشمانم آبیاریش کنم وشبانگاهان برایش قصه عشق بخوانم و تاصبحدم بالای سرش بنشینم و دست به دعا بردارم تا شاید عاطفه بروید و دل عشق را مهمان کند . وهرچه از کین و بیمهری است از دل بیرون ریزد. بازهم شور عشق در فضای خانه دل سایه افکند زنگار از دل زدوده شود وبار دیگر به زندگی سلام کنم سلامی زنده و توام با عشق ..................
خوشحالم می بینم هنوز کسانی هستند که سفر می کنن.
هنوز کسانی هستند که کودک تنهایی را فراموش نکردن و این کودکی توست کودکی که هنوز زنده است و از درونت فریاد میکشد تا معنای زندگی را به تو نشان دهد.
salam emrooz 26 mehr saate 22.45 tavalode mane ye chizi ham vase ma benevis...thanks
به ما هم یه سری بزن.
امیدوارم دوستای خوبی واسه هم بشیم
در ضمن وبلاگتون واقعا زیباست.
سلام.بهتون تبریک میگم بابت این ذهن زیباتون و انتخاب زیباتون(سمانه).می تونم بپرسم چطوری عاشق همسرتون شدید و اینقدر عشقتون آسمونیه؟واقعا دوست دارم بدونم.اگه بگین کمکم کردین.از همکاری صمیمانه تون واقعا ممنونم