شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

روزهای آخر است و هنوز نگران..میانِ اشک های گرمِ مادر و بیتابیِ پدر خداحافظی میکند..دل به جاده ای نو می سپارد؛جاده ای خیس و پر التهاب؛نکند مرد تنهایش گذارد،نکند هر روز دلش برای پدر و خانه ی او تنگ شود؛نکند...

میداند باید از قلبِ همین طوفان ها به ساحل رسید ولی نمیداند گاهی ساحل هم آرام نیست.این جاده به کجا می رسد؟نکند بن بست باشد.امید او این است که دریایی باشد با موج هایِ شادی و خالی از طوفان،هرچند باورهایش رنگِ دیگری گرفته اند و چشم هایش نگران ولی مرد مهربان است.مردی که کودکی است غم زده،باران خورده...

روزهای آخر است و باری گران بر دوش..در چشم هایش تصویری تار از پدر نشسته است،پدری که سخت به او لبخند می زند،پدری که خیلی وقت است دیگر شاد و راضی نیست،پدری که انگار حوصله خودش را هم ندارد و مرد برای هر دو نگران است،قرار نبود این چنین شود..قرار نبود...

دارد به خانه ی بخت می رود،خانه ی خوشبختی...خانه ای که در آن صدای بلندِ خنده هایش جاری میشود.همان خانه ای که پدر آرزویش را داشت و مرد نیز قول آن را داده بود اما هر سه نگرانِ روزهای این خانه اند...

روزهای آخر است و مرد از نفس افتاده..سخت و درمانده پیش می رود،به دنبالِ امیدهای تازه،در جستجوی آرامش،در پیِ عشق...عشقِ روزهای اول...نکند شرمسار بماند،نکند نگاهِ آدم ها به هر سه شان سنگین تر شود،نکند پدر شرمنده بماند.مرد به حرف های روزِ اول فکر میکند،خدا کند پس از این هم حرف هایی برای گفتن داشته باشد،حرف هایی از جنسِ همان نگاهِ اول..لحظه ی سبز دیدار...

روزهای آخر چه سخت میگذرند.پدر آرام ندارد،مرد خسته و نگران،جاده خیس و دخترک غمگین اما در رویایِ فرداهاست...

خانه ی بخت در انتظار است...خانه ای که ایستگاهِ آخر است...

و امروز تمام میشود...آن دوری بی پایان...آن همه سختی...آن گریه های شبانه؛لحظه های سختِ خداحافظی؛نگاهِ تلخِ مترسک ها..حرف های این و آن...حسادت ها و جسارت ها...و ما به همه شان پشت کردیم و راه جاده ای سبز اما باریک را با هم درپیش گرفتیم...جاده ای تازه..شاد و زیبا...

امروز من با تو به یک نقطه میرسیم و این نقطه آغاز یک اوج عاشقانه است...نقطه ای که با پروازِ من و تو‌،به رسیدن ختم میشود...به من نگاه کن...به هم رسیدیم...اشک در چشمانم حلقه زد؛اشک هایی به وسعتِ سختی و تلخی این چند سالِ دوری...

دوباره میخندیم همسفرِ من...دوباره تو هستی و من...در یک خانه...زیرِ یک سقف و دوباره خدا هست...هست...

پینوشت: تمام شد... و تو عروسِ خانه ی من شدی...به خانه ی بخت خوش آمدی سمانه ی من...

"دوستت دارم"

نظرات 17 + ارسال نظر
ایلیا سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 http://ttp://ghalbezakhmi.blogsky.com

بوسه بر عکست زنم

ترسم که قابش بشکند

قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است



بوسه بر مویت زنم

ترسم که تارش بشکند

تارموی توست اما ریشه ی عمر من است
************************************

سلام دوست عزیز
ممنون که به کلبه ی تنهایی من سر زدی
آرزوی بهترینها رو براتون دارم

مهدی سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 http://bivatan.blogsky.com

سلام.
فکر می کردم جمله ای که بالای وبلاگتون نوشتین و همین جوری تو گوگل پیداش کردم از یه رمان باشه... چون قبلا با همچین جمله ای برخورد کرده بودم!!!
اطاعت شد منبعش و صاحبش رو هم اضافه کردم.
با عرض معذرت.

+ بی اجازه: حالا که رفع شد نظرتون رو هم پاک کردم!

سلام
سپاس از توجه شما

نسیم سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 14:00 http://http://nasim6759.blogfa.com

سلام
شادم از شادی تان بالاخره به هم رسیدید...الحمدلله علی کل حال...زندگی زیر یک سقف معنایی تازه به عشق میبخشد...عشقی که سایه ای از عشق به خداست ...به جایی میرسی که همسرت آیینه تمام نمای عشق به خدا میشود...حالا همان همسفر جاده خدایی من در بیمارستان بستری است ...تو رو خدا دعا کنید...بیقرارست دلم...الحمدالله علی کل حال

سلام
سپاسگذارم
برای آرامش و بهبودی همسفر گرامی تان دعا میکنم...

آزاده سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 21:42 http://arghavan000.blogfa.com

دلم گرم خداست چه بخشنده خدای عاشقی دارم.دلم گرم است و میدانم بدون لطف او تنهای ننهایم...برایتان خدارا آرزو دارم.

با خوندن این متن در میان اشک هام خندیدم شما که رسیدید برای منم دعا کنین

به دعا محتاجیم...
سپاسگذارم

مهدیه پوریادگار سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 22:03 http://www.mahdiehpouryadegar.blogfa.com

سلام

خیلی خوشحالم...تبریک می گم به شما و سمانه خانم گل که اجر صبوریتان را گرفتید....براتون خوشبختی و سعادتمندی رو آرزو می کنم...ان شاالله که عاقبت بخیر شید ...

سپاسگذارم
سربلند باشید

راحله پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:26 http://www.barsava90.blogfa.com

سلام

سپاس از حضورتون

مهرو پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 14:28 http://mahr00.blogfa.com

سلام . ممنون که به من سر زدید .
این پستتون خیلی با احساس بود . لذت بردم از خوندنش

همسفر شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 17:10 http://soozeshtiyagh.blogfa.com

سلام
تبریک میگم به شما و سمانه خانم و آرزوی خوشبختی دارم براتون در ضمن سال نوتون هم مبارک...
خواهم که قلب گرمت آماج غم نگردد
باغ دلت الهی دشت ستم نگردد
اشک ندامت ای جان از چشم تو نبارد
دنیای آرزویت مرداب غم نگردد.
بهترین ها رو برای شما آرزو می کنم...

مریم دوشنبه 29 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:40 http://zangeakhar90.blogfa.com

امیدوارم در تمام مراحل زندگی خوشبخت و موفق باشید در کنار هم...

نازنین شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:55 http://arezuyebarani.blogfa.com

سلام
تبریک میگم به شما و سمانه جون امیدوارم همیشه و همه جا با هم خوش و سر حال باشید سال نوتونم مبارک سال خوبی و در کنار هم داشته باشین

سولماز(وکیل الرعایای سابق ) چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 17:33 http://razeman.blogsky.com

بعد از مدتها ... یکی از زیباترین عاشقانه هایی بود که خوندم ... و البته واقعی ...
تبریک من رو پذیرا باشید ... براتون خوشحالم ...

hooman جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:08 http://delakm.blogsky.com

سلام.
برای شما و همسفرتان بهترین لحظات را خواستارم .

شیوا یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 18:59 http://just-kiss.blogsky.com

فوق العاده زیبا
اینقدر که اشک از چشام سرازیر شد
احساس یه خانم رو قشنگ بیان کردین
احساسی که من توش گمم
ممنون

mahta جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 23:28 http://www.coldheart.blogfa.com

سلام
تبریک میگم :-)
به منم سر بز ن

فریناز یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 17:07 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام و تبریک به مناسبت سال نو....شرمنده البته با تاخیر بود گرامی

چقدر خوشحال شدم از رسیدن ها
رسیدن هایی که بوی خوش مریمان حضور داشتو جاده ای که سراسر سرو و چنار بودو گنجشککانی که جیک جیک خوشبختی سرداده بودندو
راستی حالا می فهمم چرا زمین خندید
چرا باران عشق بارید
چرا زمستان رویید

و راز تک شکوفه ی باغچه را تازه فهمیدم

پیوند عمیق روح و دل و جانتان مبارک باد
بر شما رامین عزیز
بر سمانه ی عزیزم
و دنیا دنیا دنیا شادی و آرامش براتون آرزودارم
در پناه خدای مهربان باشید

فریناز یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 17:09 http://delhayebarany.blogsky.com

سلام و تبریک به مناسبت سال نو....شرمنده البته با تاخیر بود گرامی

چقدر خوشحال شدم از رسیدن ها
رسیدن هایی که بوی خوش مریمان حضور داشتو جاده ای که سراسر سرو و چنار بودو گنجشککانی که جیک جیک خوشبختی سرداده بودندو
راستی حالا می فهمم چرا زمین خندید
چرا باران عشق بارید
چرا زمستان رویید

و راز تک شکوفه ی باغچه را تازه فهمیدم

پیوند عمیق روح و دل و جانتان مبارک باد
بر شما رامین عزیز
بر سمانه ی عزیزم
و دنیا دنیا دنیا شادی و آرامش براتون آرزودارم
در پناه خدای مهربان باشید

خودم پنج‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 01:17

با تاخیر بهتون تبریک میگم
امیدوارم که خوشبخت بشید
راستی چرا اون شب باباها عصبی و ناراحت میشن
بابای منم با وجود اینکه خیلی دختر داره ولی شب عروسی چنان اخم میکنه که نگو و نپرس
swipi.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد