شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بی‌تابم و از غصه ی این خواب ندارم

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست

بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست
اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست

پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من

روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادار ترم من

بر بی کسی من نگر و چاره ی من کن
زان کز همه کس بی کس و بی‌یارترم من

وحشی بافقی


پینوشت: حرفی نیست...اگر هست، دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست!

نظرات 1 + ارسال نظر
طالب دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1396 ساعت 08:57

سلام
شعر قشنگیه ولی کمی غمگین...
امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید و میل سخن داشته باشید،اگه من موجب غمگینی تون شدم همونطور که قبلاهم عرض کردم واقعا و ازصمیم دل عذرخواهی میکنم.
هنرمندا و خصوصا شاعرا و نویسنده ها حساس میشن و روح لطیفی دارن باید مراقب روح و قلبشون بود..
ببخشید که من تند رفتم...

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

زندگی جاریست....پر ازعشق...پر از شادی...پر از مهر..پر از خدا...
چرا غم ؟..چرا غصه ؟...

در خرمن کلائنات کردم چو نگاه
یک دانه محبت است باقی همه کاه..

اگه خواستید به صحبتهای سید حسین عباسمنش گوش کنید..
روزگارتون خوش...

سلام
نه خواهش میکنم.از هیچکس دلخوری ندارم.
نه شما فقط نظرتون رو گفتید و برای من قابل احترام هست.
ممنون از پیشنهادتون در خصوص شنیدن صحبت های جناب عباسمنش
سلامت و شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد