شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

نمیدانم به اینجا، کُلبه ی تنهایی هایِ من سر میزنی هنوز یا نه اما همه چیز خوب است، بیشتر از حالِ دلم...خبر که زیاد است..روز تولدم هست..چون همیشه به روز تولدم که میرسم سخت اندوهگین میشوم..داشته ها و نداشته هایم بسیارند..برای من گذشته هنوز نگذشته..خیلی چیزها هنوز نگذشته..هنوز خیلی چیزها هست..بغض میکنم، از خودم میترسم...


پینوشت: ۳۳ ساله شدم..دارَمت..دارم..دارم..به گمانم تو هم...

نظرات 4 + ارسال نظر
سمانه سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 16:22

و با هر سالگرد تولد تو، من دوباره متولد می شوم... کنار تو... هر ثانیه دوباره متولد می شوم...

بانو یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1398 ساعت 23:16

منم فردا یک بهمن ۳۳ ساله میشم.ولی گذشته های تلخ رو پشت سر گذاشتم.ک قراره همشو خط خطی کنم.....پس ببند و بگذر

مهدیه شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 09:53

منم امروز ۳۳ ساله شدم.... هیشکی هم یادش نبود.....

ذهن زیبا پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 12:38 https://zehneziba.blogsky.com/

کمی دیر .. اما .. تولدت مبترک رفیق دیرینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد