شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

و فردا تو می آیی ...

سر سجاده عشق ... عطر حضور تو می پیچد و من صدای نفس های گرم تو را عاشقانه حس خواهم کرد ...

و بر خود می بالم ...

تو می آیی مسافر من ... و تو ، فقط تو میدانی درد دلتنگیم را ... و من که روزهاست در حسرت نگاه تو آرام و قرار ندارم ...

...

پینوشت : دلم واسه چشمات تنگ شده ... واسه نگاه آسمونیت ... که منو عاشق کرد ...

کف دستات شاخه های رازقی میچینم ... یه آسمون چشم انتظارتم ...