-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 آبانماه سال 1402 18:00
سالگرد اولین قرار مبارک عشقم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1402 20:49
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 آبانماه سال 1399 16:53
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 آبانماه سال 1398 15:45
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1398 10:34
نمیدانم به اینجا، کُلبه ی تنهایی هایِ من سر میزنی هنوز یا نه اما همه چیز خوب است، بیشتر از حالِ دلم...خبر که زیاد است..روز تولدم هست..چون همیشه به روز تولدم که میرسم سخت اندوهگین میشوم..داشته ها و نداشته هایم بسیارند..برای من گذشته هنوز نگذشته..خیلی چیزها هنوز نگذشته..هنوز خیلی چیزها هست..بغض میکنم، از خودم میترسم......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 آبانماه سال 1397 23:26
و قصه از اینجا آغاز شد...درست در ساعت ۶ عصر.. التهاب، تردید، بیقراری و عشق و تنها عشق بود، هست و خواهد بود و این قصه یک پایانِ بازِ بی پایان دارد... پینوشت: سالگرد آشنایی من با تو و تو با من بسیار مبارک است...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مردادماه سال 1397 21:28
خدایِ خوبِ من، همیشه تو رو کنار و همراهِ خودم دیده، می بینم و حس میکنم.. از تو خیلی ممنونم...از اینکه هرچی ازت خواستم رو بدون هیچ چشم داشت و انتظاری به من هدیه میکنی... پینوشت: ۳۲ ساله شدم و با هزاران آرزوی دیگر تو را میخواهم و میخوانم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 خردادماه سال 1397 00:22
یک پرنده کنارِ یک پنجره..یک پرنده که فکر کوچ در سر می پروراند...شاخه گل های قرمز که قرار است تقدیم تک تکِ آدم هایی که عبور میکنند شود..یک کوچه که بویِ عشق میدهد انگار هنوز..نه کافه ای..نه یک جایِ دنج..می بینی آدم ها چقدر زود عبور میکنند؟؟ آدم ها همه چیز یادشان میرود..قضاوت..قضاوت..! یادگرفته ام قضاوت نکنم..پس چه کنم؟!...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1397 08:56
راه مرا خواند و عشق تو را خواست...جاده پر از خطر بود و ما سرریز شدیم از خاطره...روزهای پر از التهاب و شب ها همه بی خواب، اشک و ماتم و شوق دیدار...تا بعد عمر، این شد قرار بین من و تو...قراری که تا همیشه برای من و تو برقرار است...یادش بخیر، حوالی 8 صبح بود که تو مرا در حوالی احساس خودت احساس کردی...و ما به هر آنچه که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 فروردینماه سال 1397 23:56
سال به سال را در دنیای پر از آشوب خود پرسه میزنم تا روز تولد تو بیاید و بتوانم تو را عمیقا شاد کنم...تو را غرق شور عشق کنم و امروز همان روز است... نمیدانم چرا همیشه دلم برایت تنگ است دختر فروردینی من...سخت است کنار کسی باشی که همه دنیای تو هست و تو باز دلت برایش تنگ می شود...عشق است دیگر...خدا میداند با من چه کرده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 اسفندماه سال 1396 10:18
دیدی که چگونه شد؟! دیدی چگونه آمدم؟! آمدنی که رفتنی در آن نبود...نیست... دیدی که سخت استوار ایستادم؟ ایستادی... دیدی که چگونه دست هایت را گرفتم؟ دیدی که چه شد؟؟! آ خر آن همه شیدایی و عشق، یک آغوش امن برای تو ، یک عمر باتو بودن برای من...بهتر از این نمیشد..! و تو همه را پیش چشم هایت دیدی...دیدی که چگونه شد؟؟ پیش چشم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 دیماه سال 1396 08:55
کاش ای تنها امید زندگی، میتوانستم فراموشت کنم یا شبی چون آتش سوزان دل، در مزار سینه خاموشت کنم کاش چون خواب گران از دیده ام، نیمه شب ها یاد رویت می گریخت مرغ دل افسرده حال و بسته پر، از دیار آرزویت می گریخت کاش احساس نیاز دیدنت، از وجودم چون وجودت دور بود در دلم آتش نمیزد آن نگاه، کاش آن شب چشم هایم کور بود کاش از باغ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 دیماه سال 1396 09:05
همخواب رقیبانی و من تاب ندارم بیتابم و از غصه ی این خواب ندارم دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست پیش تو بسی از همه کس خوارترم من زان روی که از جمله گرفتارترم من روزی که نماند دگری بر سر کویت دانی که ز اغیار وفادار ترم من بر...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 آذرماه سال 1396 08:29
گره خورده این دلم به هوای عاشقانه ای که هرلحظه میپیچد در حوالی من...چه کنم؟؟ عاشق پیشه ام انگار و برای من سخت است غیر از این باشم..سخت است سهم من باشی و حتی یک لحظه برای من نباشی..سهم تو نباشم چه کنم؟؟ به دولت عشق صراحتا میگویم: تمام کنید این سهام بی عدالت را..! تمام کنید..کافه ها را دوباره گرم کنید..بگذارید قدم بزنیم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 آبانماه سال 1396 19:22
سالگرد یک روز خاص...خیلی خاص...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 مردادماه سال 1396 10:50
دوست نداشتم به این دنیا بیایم... دوست نداشتم با این آدم ها باشم...خیلی سخت است..یک نبردِ تمام عیار..به بعضی هاشان دوست دارم یک شاخه گل سرخ هدیه بدهم..به بعضی های دیگر یک سبد مهربانی..و به یک نفر و تنها یک نفر عشق و تنها عشق، که مرا به گرمی یک سیب مانوس کند! بعضی ها را نمیدانم چه می شود..چه می خواهند از این دنیایِ پر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1396 19:35
هنوز روی تو را حسن بی نظیری هست هنوز بر سر کویت گرفت و گیری هست تو از کساد محبت غمین مشو صیاد! هنوز در قفست همچو من اسیری هست ز وجه لطف تو کامی نمی رسد ما را نشسته ایم در این اشتیاق دیری هست معلّما به بد و خوب دهر ساخته ایم میسّر ار که حصاری نشد حصیری هست چو باغبان ز چمن بی تمتّعی شادیم که دست چیدنی ار نیست چشم سیری...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مردادماه سال 1395 20:03
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 فروردینماه سال 1395 19:19
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 مردادماه سال 1394 22:21
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1394 23:30
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 فروردینماه سال 1394 18:06
نزدیک غروب است و خورشید هنوز حضور دارد...تیک تاک ساعت و قلب پدر تند میزند و مادر که با تمام وجود درد میکشد...صدای گریه کودکش می آید و اشک پدر...پدری که همیشه نگران است چون کودک دلبندش...چه کودک ناز و دوست داشتنی...چه ساده... همه گویا دور تو بودند...من نبودم...من نبودم برای اشک های تو بمیرم...پدر را آرام کنم...شهر را...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 آبانماه سال 1393 17:56
-
شب تولد من
یکشنبه 19 مردادماه سال 1393 01:01
شب تولد من است و من در حریم امن توام ای امام غریب...اشک در چشمانم حلقه زده اما روی دعا کردن ندارم.دلم غصه دارد،غصه ی جوانی ام که دارد می گذرد،چه حاصلی است مرا؟! یکبار دیگر مرداد به نیمه رسید...غروب شد و دوباره دلم گرفت،چه غروب سنگینی است،دارم به دنیا می آیم من! این منِ پر از آرزو،لبریز و پر از جوشش...پر خروش...این منِ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1393 14:04
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 12:14
چه التهاب عجیبی است وقتی لحظه به لحظه به یک غروب رویایی نزدیک میشوم.رویایی به وسعت عشق،به زلالی باران های همین ماه...و چه زیباست این بهار،فصلی که برای من خاطره ها دارد...آغاز و پایانش...هر لحظه...هر روزش... تو چشم های معصومت را به دنیا و یک دنیا را با همین چشم ها رو به من می گشایی و من شعر عاشقانه ات را از امروز گوش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1392 11:54
دوباره دارد غروب میشود...دلهره دارم و یک غمِ عجیب...و فاصله دارم،از خودم... این منم با اندیشه هایی سبز برای امروز و فردایم در کنارِ تو...تولد من است امشب و من دوباره سخت در خود فرو میروم...غرقِ اندیشه هایم میشوم و دوباره آن بغضِ سنگین می آید و در گلویم می نشیند و من چه ساده سکوت را می پذیرم...شبِ تولدِ من است و من در...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 تیرماه سال 1392 19:17
خانه را غم می گیرد...خوب نگاه میکنم،تو نیستی انگار و من بی عشق می میرم...بی عشق دلگیرم و این عشق...این سخت دچار بودنِ من...این سخت را همیشه خوب باور میکنم.عشق این روزهایم به تو عطش دارد،بارانِ عشق تو را میخواهد انگار... و تو که چقدر دوست داشتنی هستی؛تو ای همیشه نگرانِ من...توکه هستی نفسِ من؛نفسِ این خانه را از من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1392 15:37
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 لحظه به لحظه به آن لحظه ی روحانی نزدیک میشوم...آن روزِ حادثه...آن حادثه ی بزرگ...آن روزِ گرمِ طوفانی...آن روزِ عشق...آن روز خنده های پنهانی...آن اشک های بارانی...آن خداحافظی طولانی... و من آخر آن چشم های نافذ و گیرا را دیدم...و گرمی نگاهِ عشقانه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 19:44
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA کوچه را بهار در آغوش گرفته،زمین تازه به تازه،نو به نو شده...صدای نغمه ی آن گنجشک های کوچک که شادِ شاد به دورِ جوانه ها می رقصند به گوش می رسد،قلبِ مادر می طپد،پدر را شور گرفته،خانه را نور...خدا در انتظارِ تماشای کودکیست که با آمدنش عشق زنده میشود،هوا تازه،یکرنگی رنگِ تازه...