شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

هنوز روی تو را حسن بی نظیری هست
هنوز بر سر کویت گرفت و گیری هست

تو از کساد محبت غمین مشو صیاد!
هنوز در قفست همچو من اسیری هست

ز وجه لطف تو کامی نمی رسد ما را
نشسته ایم در این اشتیاق دیری هست

معلّما به بد و خوب دهر ساخته ایم
میسّر ار که حصاری نشد حصیری هست

چو باغبان ز چمن بی تمتّعی شادیم
که دست چیدنی ار نیست چشم سیری هست

شعر از محمدعلی معلم دامغانی

* تولدت مبارک خانومم *


پینوشت یک: من..تو و عاشقانه ها...همه چیز دارد سرجای خودش قرار می گیرد،قرارمان همین بود...

پینوشت دو: قرار ندارم و قرار نمیگیرم...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد