و خدایی که در این نزدیکی است ....
واژه به واژه حرف دل وقتی بر جان تو می نشیند که از جنس نور ... همچون عطش .... و داغ تر از آتش .... به مهربانی پرواز .... به دل ربایی نیاز و به زیبایی آغاز .... برای رسیدن .... اما به تو نه.... به آن غایت و آن همیشه همراز ....
تکه جمله ای شاید هم حرفی بر قلب این جان فرو مایه نوشته ام و اما به خط آسمانی که جاری کردنش بر این زبان نیاسوده غوغایی بر جان تو و هزاران عاشق بی دل به پا میکند و سکوت نفس گیر این پاره حرف بر من آتش ....
و تو اگر آسمانی و از جنس ماه .... مرا در این مرداب دستی به حرمت مهربانی یاری رسان باش ....
و سلام بر عشق .....
آن عشق خدایی نه آن که امروز هر جا می نگری بر زبان هر نامردمی به سادگی هوس بازی جاریست .....
هر پاره جانی که میبینی فقط زمزمه میکند من تو را عاشقم ....
و من مینویسم عشق و به خط ارغوانی و از جنس ماندگاری ....
ای پاره جان و ای جان فرسوده من ....
وقتی بر این لب ها نیت عشق گفتن میکنی یادت باشد قبل از آن این دهان یاوه گو را باعطرمحمدی بارها و بارها بشویی ..... وضوی سبز با باران آبی آسمان بگیری آن وقت در انتظار ندایی از آن سو بمانی اگر با گوش جان و نه با این گوش صدایی گران بر تو رسید آن وقت رخصت گفتن داری :
که من عاشقم ....
و گر نه منتظر سیاهی باش که خیلی زود وجود بی وجود تو را ..... آهای پاره جان .... فرا خواهد گرفت ....
پس زبان خسته را از ناگفتنی ها همچنان بر دهان گیر ....
و من هم در پس این غبار به مانند سال هایی میمانم با دنیایی از انتظار ....
و آخر هم : اگر تو حرف مرا نمیدانی نه اشتباه نکن حرف گرانی نیست ولی در دنیای امروز آنقدر ها ارزانی نیست و باز هم در پایان مشق امشب سر پشیمانی بر زیر و آهسته زیرلب زمزمه میکنم که :
من هیچ نمیدانم !!!
دلت دریای دریا
یا علی
د رد و دل...
هر دلی را بهاریست ...
بهار دل من هم رسید !! از وقتی تو آمدی هر شب هوای دلم ابریست !!
همه شب بهانه ای برای گریستن دارد و آن بهانه تویی !!
بگذار تا همه بدانند یکشب بی خیال تو خیالی نیست .
باران احساس تو که میبارد گویی این بهار خبر از بی نهایت ها دارد ...
دلم گرفته است و بارانی ای که همیشه عاشق بارانی!!!
چشمانت را باز کن . این تیرگی ها که میبینی همیشه در آغاز هست
و اما تو در پس این غبار مه آلود چه می بینی ؟؟
درست که خیره شوی در آن دور دست چشمان منتظر از تو فقط نیم نگاهی می خواهند !!!
خود را در کدام بی راهه گم کرده ای ؟؟
اینجا دلی هست که هر شب در هوای تو می تپد ...
ای رویای بی اندازه می دانی وضوی عشق که میگیرم از آن غایت احساس چه می خواهم ؟؟
تو کجا میدانی چه بر من میگذرد ...
حرف دل را فقط برای تو میگویم و هیچ وقت نمی گویم ...
دلم که میگیرد از آن قدس آسمانی فقط پاکی تو را میخواهم .
یادت باشد که دل سپردن آسان نیست اما ای همه احساس من بدان که دلی اینجا در انتظار توست !!
به یاد مهربانی ها هم باش ...
یا علی
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی که چرا همی کند نوحه گری
گویی که نمودند در آئینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
حیف این دل !! حیف این احساس !!
حیف این جان که داری فدای هیچ و پوچ می کنی!!
آهای آسمونی خودت باش !!
به خدا قسم ارزش تو بیشتر از این حرفاست !!
اینقدر دنبال این سایه ها نرو !!
قدر خودتو بدون !!
همین !!
راستی عیدتون مبارک
آسمونیا یا علی
به نام آنکه زنجیر مجانین را به لرزه افکند
کنج اتاق رو خیلی دوست دارم !! واسه سر گذاشتن و گریه کردن!! واسه به خود رسیدن!!
نیمه شب که میشه میری اون گوشه میشینی سرت رو به دیوار میزاری و چراغ اتاق رو خاموش و چراغ دلت رو روشن!! بی اختیار بغض دلت میشکنه و اشک چشمات جاری میشه!!
به مهربونی ها فکر میکنی !! به خاطرات خوشت !! به تنهایی هات!! یا شایدم یه چیزی هست خیلی وقته ورد زبون همه هست آهان <<هیشکی منو دوست نداره >> بابا کوتا بیا !! اونی که اون بالاس هواتو داره !! خیلی دوست داره . پس تا شقایق هست زندگی باید کرد یادتم باشه : ای برادر تو همه اندیشه ای.تو رو خدا قدر خودت رو بدون !!
عجب نجواهای شبانه قشنگی !!عجب شب های پاکیه پر رمز و رازو غریب!! کم از این شب ها تو زندگی امروز ما آدما پیدا میشه !! از بس دنبال سایه ها هستیم !! از بس به سایه ها ور میریم !! از همین شب ها هست که آدما به یه جاهایی میرسن . قدم های بزرگ رو از همین شب های قشنگ بر میدارند و جلو میان و بالا میرن !!
آخی!!؟
من که اهل دل نیستم . حرف دلم که اینجا نمیشه زد !!
راستی دریایی !! تو خلوت هات با خدا ما رو هم یادت نره که خیلی در به دریم !!
ممنون همتون و یا علی