شب تولد من است و من در حریم امن توام ای امام غریب...اشک در چشمانم حلقه زده اما روی دعا کردن ندارم.دلم غصه دارد،غصه ی جوانی ام که دارد می گذرد،چه حاصلی است مرا؟!
یکبار دیگر مرداد به نیمه رسید...غروب شد و دوباره دلم گرفت،چه غروب سنگینی است،دارم به دنیا می آیم من! این منِ پر از آرزو،لبریز و پر از جوشش...پر خروش...این منِ انگار آرامِ بی قرار! این منِ گرم و آتشین...این منِ خیلی ساده...خدا کند یکسال دیگر دنیا سرم کلاه نگذارد! مرا سرگرمِ بازی ها،سرگرم آدمک ها نکند،من گرمِ عشقم هنوز...هنوز در حوالی دلم قدم میزنم...هوا هوای عاشقیست برای من...هنوز من از عشق نفس میگیرم،نفس میکشم...
خدا رو شکر که سرخوشم هنوز و گاه بی خیال آدم ها،در خیالِ خودم خوش میگذرانم و دل خوشم به خدای خودم،به تو،به حرف هایی که در دل دارم...به قلم...به شب... به سکوت...چه هوایی دارد این دل من...
پینوشت:
همینکه هنوز گرم عشقی باعث خواهد شد هر سال جوان تر بمانی...
و همین جوان بودن دل و روح تو است که پس از آن سال های سخت مرا نیز روز به روز جوان تر میکند. من... در کنار تو... هر سال جوان تر و سبکبال تر میشوم...
سلام روزگاری یارمن بودی ومال من نبودی
دوست قدیمی من چطوره؟ قبلا تووبلاگهای من سرمیزدی الانم خوشحال میشم به وبلاگ جدیدم بیای یاحق
سلام
تولدسی سالگی مبارک ! به سمانه آسمانی ات هم باز هم بخاطر همسری چون شما تبریک میگم! سی سالگی ورود به دهه به بارنشستن است... امیدوارم درخت عمرتان پربار و بالنده باشد.
در مواجهه با وبلاگ شما و این عشق زیبا و عمیق تون برایم همیشه سئوالی وجود داشته که دوست دارم مثل من که سلول سلول روحم رو با عشقت درگیر می کنم تا لمسش کنم و در پرتوش جان بگیرم، شما هم به کسی فکر کنی که عشقی چنین، و بسیار راستین و عمیق رو به یکباره از دست داده . چشمها را برهم بگذارید و تصور کنید دختری به پاکی گلبرگهای شقایق باران زده، روح عریانش را دراختیار عاشقش بگذارد، عاشقی از جنس باران و به پهنای آسمان، وعاشق در اوج قله تمنا، معشوق دلباخته و گرم عشق را به دره سرد تنهایی وتاریکی پرتاب کند...نه اشتباه نکن نگو که عاشق نبود ، نگو که او گرم نبود و بی تاب، نگو که کم آورد ... نه! من کم بودم ...من کم شدم و کمتر ...و عشق مرا کم کرد تاجایی که دیگر منی باقی نماند هرچه بود او بود ...
پس از سالیان اکنون
حرفی نیست...
سکوت هست و خاموشی
آنچه هست شاخه ای است بی برگ و کم جان...
تتمه: تطهیر در دریای زلال عشق کجا و تشنگی از جام فراق نوشیدن کجا؟
درخت پر بار و سرسبز کجا و شقایق عریان کجا؟
عاشقِ به معشوق رسیده کجا و معشوق هجران کشیده کجا؟
با خَم ابروی یار آرمیدن کجا و با خُم جوشان عشق نالیدن کجا؟
پاک، سرسبز، عاشق و آرمیده باشید! همیشه و با سمانه...
اجازه کپی هست؟