شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...


رویای خدا را آشفته نکنید

من یک نفر را می شناسم که پرواز می کند . او روی همین زمین راه می رود و توی همین آسمان پر می زند .

او شبی خواب دیده که بال دارد و وقتی که بیدار می شود ، بالهایش را با خود به بیداری می آورد . این چیزی است که او همیشه می گوید . اما هیچکس حرفهایش را باور نمی کند.

من اما حرفش را باور می کنم . زیرا خدا هم همین را به من گفته است .

یک روز از خدا پرسیدم ، دوستم بالهایش را از کجا آورده است ؟


خدا گفت :

 

              « من هر شب تکه ای رویا توی خواب شما می گذارم . اما بیدار می شوید و رویایتان را همان جا ، جا می گذارید.» 
 

برای این است که زندگی زیبا نیست . کاش رویایتان را با خود به بیداری می آوردید تا جهان زیبا شود .

بین شما و رویاهایتان دیواری بلند است . این دیوار را بردارید تا خواب و بیداریتان در هم بیامیزد . بگذارید بیداریتان ، رویایی با شکوه باشد و خوابتان یک بیداری ناب .

 

خدا گفت :

 

               اگر رد رویاهایتان را بگیرید به من می رسید.     

 

و من شنیدم که فرشته ای زیر لب می گفت :

 

« زندگی تعبیر رویای خداوند است ، آی آدم ها ! رویای خدا  را آشفته نکنید .»

 

Ilya  yohon

یا علی

نظرات 13 + ارسال نظر
مرد تنها سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 16:17

سلام

تو رامین هستی یا مثل من ، یکی دیگه یی ؟

بر قرار باشی هرکه هستی

شمیم سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 19:18 http://www.matarsak562.blogsky.com

سلام دوست عزیز ! واقعا وبلاگ خوبی داری . از خوندن مطالبش واقعا لذت بردم . مخصوصا پست ۱۲ و ۲۵ شهریور که بسیار زیبا بود .
ممنون که به من سر زدید . خوشحال میشم لینک وبلاگتونو توی وبلاگم داشته باشم . امیدوارم همیشه موفق باشید .

کتابچه سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 20:59 http://mehdihaghighat.blogfa.com

سلام رامین جان.مطلب قشنگی نوشتی.ایول

کاوه چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:15 http://Daeezadeh.blogsky.com

سلام.
وبلاگ زیبایی داری.
ممنون از نظری که در مورد وبلاگم دادی؛ در ژاسخ باید بگویم:

دوست عزیز ؛ همه چیز در این دنیا نسبی است.
شاید همان شعری که شما دوست ندارید ؛ مورد علاقه شخص دیگری باشد.
مخاطبین وبلاگ حقیر از همه قشری هستند.
ممنون از نظرت ؛ موفق باشید

سمانه چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 02:55 http://www.blue-lover-yass.blogsky.com

سلام

ممنون از حضور گرمتون

انتظار به قول شما زیباست ولی اگه سفر بی بازگشت باشه چی؟
نه من دیگه منتظرش نیستم.چون دیگه امکان بازگشت از بهشت نیست.
ولی امیدوارم انتظار شما به وصال تبدیل شه

و انتظار مشترکمون برای امام زمان به ظهور منجر بشه

موفق باشی

راستی خیلی قشنگ بود .مثل اینکه با خدا خیلی ایاقید.خوش به حالتون

bacchus چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 09:28 http://mortalkombat.blogsky.com

عالی بود....واقعا لذت بردم....

بادمجون چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 10:12

سلام
حرف هات بوی غربت آشنایی میده !‌
از من نخواه که توی غریبستان یاورت باشم !‌ یاور یکی دیگه است !‌ دوست هم همونه !‌
اگه به خودت خوب نگاه کنی بال هاتو می بینی !‌زیاد دور نیستن !‌
یا علی !‌

عاشق تنها چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 14:15 http://dostatdaram.blogsky.com

سلام از حضور گرمت ممنون بازم اینورا بیا زیبا می نویسی موفق باشی

تلخ چهارشنبه 6 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 17:41

سلام!

« جرأت دیوانگی »
انگار مدتی است که احساس می‌کنم
خاکستری‌تر از دو سه سال گذشته‌ام
احساس می‌کنم که کمی دیر است
دیگر نمی‌توانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند
فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی…
آه…
مردن چقدر حوصله می‌خواهد
بی‌آنکه در سراسر عمرت
یک روز، یک نفس
بی‌حس مرگ زیسته باشی!
انگار این سال‌ها که می‌گذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس می‌کنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه می‌شوم!
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیب‌تر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس می‌کنم که کمی بی‌تفاوتی
بد نیست
حس می‌کنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگی‌ام، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازه من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم
آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابه‌لای خاطره‌ها گم شد
آنجا که
یک کودک غریبه
با چشم‌های کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چقدر شبیه من است!
آه ای شباهت دور!
ای چشم‌های مغرور!
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم!
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم
بگذار…
بگذریم!
این روزها
خیلی برای گریه دلم تنگ است!

« قیصر امین‌پور »

محمد شنبه 9 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 00:33

خیلی وبلاگ زیبایی داری رامین جان. نوشته هات واقعا به دل میشینن.

نرگس یکشنبه 10 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 18:42 http://maktoub.blogsky.com

اگه زندگی تعبیر رويای خداست٬پس آدمی هم جز٬ رويا ست نه؟کاش خواب خدا آشفته نبود تا تعبيرش قشنگتر می شد!

فاطمه جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 13:30 http://www.bidemajnoon.mihganblog.com

راستی مرسی از نظرت

لیلا دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 06:34

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد