شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

شب تولد من

پشت پلک هایم که روشن می شود تا تو تنها چند شقایق فاصله است...

ghafasetanhaee

روزگاری به این روزگار می خندم عجیب ......

و عجیب تر همان افکار تهی است که می خواستند بسازند همین روزگار را و هر چه ساختند خراب شد و حال خرابه ای دارم ساکت و آرام و به رنگ خاکستری و مردگی و در انتظار قدم هایی استوار نگاه هایی بر خاسته از دل و جان هایی که با من سخن از صداقت و عشق و مهربانی میگویند ..... تا این خرابکده امروز و کلبه مهربانی دیروز را برایم یاس باران احساس کنند .....

و صدایی که بر می آید از همین قلب زخم خورده و از دور  تو را می خواند ...... گمشده .....!

و اکنون کجاست آن پنجره و کجایم من ...... کجاست آن نقش و نگار ..... کجاست آن آسمان و کجاست آن ماه که هر شب به دنبالش می گشتم ..... ماه که می گویند هست هر شب ..... من کجایم ؟ ..... خراباتی ......!

چه بر من گذشت ..... خریدار این قلب کهنه کیست خدایا .....!

کجایند آن همه احساس و کجایند آن مردمان که می گفتند نا محرم تر از تو نیست ......؟

محرم راز من غریبه ای بیش نبود ......آشنا نامی به رنگ رازقی .....

آهای کمال کجایی که گفتی مرا که دیدند بی صدا گفتند ...... چه آبی .....!!!

پس آبی من چه شد ...... چه آبی کجا رفت ......

آری عزیز بر خیز از خواب و درست بنگر ..... فقط خرابات می بینی و همین .......

هیچکس مرا باور نکرد ...... هیچکس

بی خیال ......

                        ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود

                                                  نی نام ز ما و نی نشان خواهد بود

                                       زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل

                                                        زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

 

نظرات 62 + ارسال نظر
دیوونه خودتی شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:41 http://divoonekhodeti.blogsky.com

چه سرنوشت شومی !

حرف هایی که قرار بود

به هم بزنیم

از یاد برده ایم


و گل ها


در دست هایمان خشکیده اند

هیلا شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:14 http://hilana.blogsky.com

از اشنایی با وبلاگتان خوشحالم.نوشته هایتان به دلم نشست.ادامه دهید که اینده خوبی در دنیای ادبیات پیش رویتان است.موفق باشید

سلام.........مدتها بود نیومده بودم اینجا ..شرمنده....چقدر شعر زیبایی بود.خوشحال میشم پیش منم بیاید.یاعلی

مرد قبیله شنبه 24 دی‌ماه سال 1384 ساعت 23:54 http://hallowsky.blogfa.com

این دستها همیشه منتظر توست...
این دستها به تو کمک می کنند که
بین چیزهایی که داشتیم و چیزهایی که می خواهیم
عبور کنی
این دستها
این دستها منتظر تو هستند

عسل سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:46 http://ssevenn.blogsky.com

سلام ....زیبا بود زیبا بود زیبا موفق باشی

محمد(پرواز با خورشید) چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:54 http://flywithsun.blogfa.com

آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
سلام
عیدت مبارک

شکوه پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 00:10

چرا اپ نمیکنی

سولماز پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 00:25 http://www.antianjoman.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
عالی نوشتی امیدوارم که سالیان سال زنده باشی

فائقه پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1384 ساعت 17:38 http://sahmedelam.blogsky.com

گاهی یهویی همه چیز تمام می شود!

*مهتاب* جمعه 30 دی‌ماه سال 1384 ساعت 10:09 http://www.shabe-sard.blogsky.com

سلام.
خوبین ؟
کجایین؟دیگه نمیاین خونه ی دوستان !
کجا سفر کردین ؟!
شاد باش دوست من.
در پناه خدا.

غریبه سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 18:24 http://banouye-sib.blogsky.com

سلام
ممنونم به من سر زدید
وبلاگتون باز نمیشد واسم فکر کنم لینکتونو اشتباه زده بودم

کلبه دنجی واسه خودتون درست کردید
موفق باشید

ریرا پنج‌شنبه 27 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 01:25

خیلی زیبا دوست دارم با شما بیشتر اشنا شوم
به امید دیدار
شب و روزتون خوش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد