سالن خیلی شلوغ بود،پدر خیلی خوشحال و چشمان دخترک سخت در جستجو...به همه چیز با دیده ی شوق و امید نگاه میکرد؛چیزی در چشمان دخترک برق میزد که پدر نمی دانست…دانشجوهای زیادی در سالن حضور داشتند؛دخترک همچنان نگاه میکرد...ثبت نام تمام شد؛پدر با اشک از دخترک ترم اولی اش خداحافظی کرد،چیزی در چشمان دخترک برق میزد و شاید در دلش که این برای پدر سخت مبهم بود.
سالن خیلی شلوغ بود..جشن فارغ التحصیلی...پدر هم هست اما نه از دخترک آن روزها خبری هست و نه از شادی پدر…
فقط یک جمله میتونم بگم: خیلی قشنگ بود
وبلاگتون عالیه.
اصلا تمام اصفهانی ها همشون اهل زیبایی وشاعری وهنر هستن.عالی بود.من لینکتون کردم تاهمه ازوبلاگ عالیتون استفاده کنن.
سلام یه بار دیگه اومده بودم اینجا....باز هم مثل همیشه معرکه بود...
وبلاگتان زیباست مثل وبلاگ همسرتان...
با احترام شما را لینک کردم ...
شما هم به من سر بزنید...
کاش دخترک گاهی نگاه روز اول پدر را نیز به یاد می آورد.
زیبا نوشته بودی مهربانم. زیبا.
سلام دوست قدیمی
سوزناک می نویسی
دلم گرفته بود
بیشتر گرفت
امیدوارم شاد باشی
مثل همیشه زیبا نوشتین:)
امیدوارم خدا این قلم ریبا رُ هیچ وقت ازتون نگیره و روز به روز زیباتر بشه.
با کسب اجازه از شما میخوام لینکتون کنم.
سلام وبت توپه میدونستی؟...
سلام
چه آهنگ قشنگی تو وبلاگتون هست
چقدر تو این لحظه آرومم میکنه!
و میذاره اشکام سرازیر شه
سلام وبلاگ پر محتوایی داری
خوشم اومد
به ما هم سری بزن
سلام
ممنون که سر زدی
و ممنون که تبریک گفتی
سلام
اول تشکر میکنم از این که اومده بودی وبم و نظر داده بودی...!
دوم بگم وب خیلی قشنگی داری کلی با نوشتت حال کردم چون منم خودم امسال ثبت نام داشتم با همون لبخند ولی نه به اون دلیل...!!!
کاش آخرش اینی که شما گفته بودی نباشه...
کجائی که نازت کنم یلدای منی تو خوشگل منی تو عسل منی تو نازدونه ی منی تو یکی یه دونه ی منی تو آفتاب منی تو مهتاب منی تو خورشید منی تو ماه منی تو ... و تو دوباره بلند بخندی بهترین من
رو شونه هام جای تو خالی
توی قلبم مهر تو جاری
روی سینم گرماتو ندارم
اما عشقم تو موندگاری
گل من امروز یک ساله شدی . خیلی خیلی مبارکه الهی صد سال همراه با خوشبختی و بهروزی و کامروائی و سلامت . الان یک ماهه که روی ماهت رو ندیدم از شب نحس 11 شهریور . سی روزی که برام سی سال گذشت . تو رو به اجبار از دست دادم توئی که با خده هات با بغضت و با لمس دستای کوچولوت من آدم دیگه ای بودم یازده ماه شاد اگر چه بعضی غمگینیها بود اگر چه اون شیطان از شب اول تولدت با فتنه و شر اومد ولی تا اون شب نحس نتونست ما رو از هم بگیره و جدا کنه می خواستم شعر بگم اما بغضمو خشممو این قلبی که این روزا به یادت هزار پاره شده رو با عشق و شادی تولد زیبات نتونستم جمع ببندم تو یه ترانه عزیزم .
شبی که آتش شر اون حیوون وحشی بالاخره دامن ما رو هم گرفت . نتونستم در اومدن اولین دندونتو کامل ببینم و براش جشن بگیرم تولدت راه رفتنت دویدنت کلمه های اولت ...
الهی خونش آتیش بگیره (اون همه اموال غصبی و حروم و دزدی) اونکه آشیونم رو از هم پاشوند و عزیزانمو از من گرفت خدا عزیزش رو ازش بگیره اونطور که عزیز منو ازم گرفت خدا ذلیلش کنه .
یلدای من اما بابا تا ابد مال دستای کوچیک و قشنگ توئه مال خنده ی چشمات یک بار دیگه بیا و به پام بچسب و بغلم کن وقتی میخوام برم بیرون همه اشکام فدای تو هزار بوسه به گونه و لبهات . خدا سایه ی شیطان رو از سرت کم کنه به حق بزرگیش انشاالله . باز میخوام بگم یلدا بازم رفتی سمت اون گلدونا اما نیستی که برگردی و بخندی و چهار دست و پا فرار کنی پشت مبل . فدات بشم الهی خوشگل نازم تا ابد عاشقانه دوست دارم هر جا که باشی . خدایا خودت کمک کن فقط پناه بر خودت .
سلام
دلنوشته ها و داستانهای زیبایی داری به دل میشینن
ممنونم که سر زدین
کنارم هستی و بازم دلم تنگ میشه هر لحظه... خودت می دونی عادت نیست، فقط دوست داشتن محضه...
واقعیتی تلخ بود...
سلام دوست عزیز
مطلب قشنگی بود
بازم بیا به وبلاگم خوشحال می شم
salam. vaghty moshakhasatetono khondam khah nakhah be delam oftad ke baraton ye nazar bezaram bebakhshid man matalebe webet ro nakhondam. ama fekr konam ghalbe por ehsasy dary. mamnon misham age pishe manam biyay va nazareto begy. booooooos
زیبا بود
سلام
دلنوشته هاتون خیلی زیبا بود.بازم به من سر بزنیدخوشحال میشم.
سیر زیبایی بود از گذر زمان ... ممنون
کامنتم رو اصلاح میکنم : سیر زیبایی بود در گذر زمان ...
متن کوتاه و مفیدی بود
گرچند من متوجه نشدم چرا چند سال بعد نه از اون روحیه دختر خبری بود و نه از شادی پدر
احتمالا اتفاق های زیادی رخ داده
زندگی پر از شادمانی است.شادمانی های بزرگ و کوچک هر چند که برای لحظه ای دوام داشته باشند. دست های تو به اندازه ای که قد می کشند تو را از آن بهره مند خواهند کرد. دست هایت را تا بلندای آسمان برسان تا سهم تو از شادمانی بیشتر باشد
سلام رامین .. اینقدر زیبا نوشتی که در توصیف زیبایی کلامت چیزی ندارم که بگویم ..
حس و حال نوشتن ندارم .. یعنی فکرم کار نمیکنه الان
والا دوست داشتم آخر نوشته ات رو به تفسیر خودم و آنچه که دیدم تبدیل کنم.
این رو فعلاً داشته باش تا بعد بیام تکمیل و ویرایش کنم :)
... انتها ..
سالن خیلی شلوغ بود .. جشن فارغ التحصیلی .. نه پدری مانده و نه صداقتی در چشمان دخترک .. پدر را بخاطر افت کلاس و کسی که امل است نمیپذیرد شاید همانگونه که صداقت جای خود را به دورویی و دروغ سپرده است.
من سوگوارم ای دوست !؟
سوگوار برق نگاه دخترک و شادی رفته ی پدر ...
سلام بر رامین عزیز
خوشحالم که اینجا هستم
سلام خوبی؟ممنون که به ما سر زدی... لینکتون کردم.شما هم با این اسم( ღ کلبـه عشق مـن و تـو ღ )لینکمون بکنید.ممنون
سلام...
ممنون که به وبلاگم اومدید و راه خونه ی قشنگتونو به من هم نشون دادید.
وبلاگتون خیلی زیباست...
باز هم ممنونم.
برای شما و خانوادتون سلامتی و شادی رو آرزومندم.
سلام خوبین ؟ ممنونم از حضور شما در وبم . از این مطلب خیلی خوشم اومد . شاید مثل احساس خودم وقتی دانشگاه قبول شدم بود ....
سلام
و همچنین
قابل تامل...
سیستم آموزشی در کنار باقی امور , کلاً با برق نگاه و انگیزه و شادی و این قبیل برنامه ها مشکل دارد ...
واقعا چی میشه که بعضی وقتا جای خوبی و بدی عوض میشه ؟
بیچاره اون باباهه...
خودم رو دیدم انگار..اما همون روز اول هم پدرم..
بگذریم...
دیگر به خلوت لحظه هایم عاشقانه قدم نمیگذاری.
دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمیبینمت.
سنگینی نگاهت را مدت هاست که حس نکرده ام.
پیش ما بیا سر بزن
سلام دوست خوبم.خوبی؟
خیلی قشنگ بود.
آپ کردم.بهمون حتما سر بزن.فعلا..
سلام
یه خواهش داشتم ...
من از اهنگ وبتون خیلی خوشم اومده نایت اسکین رو هم زیرورو کردم اما پیداش نکردم ...
میشه کدشو بهم بدین ؟/؟
ممنون میشم
نباید قلب ها رو به هم هدیه داد
باید سعی کرد تا قلب هم رو به دست آورد...
سلام
جالب بود...................
سلام
ممنون به من سر زدید
دست نوشته های زیبایی دارید
شعرای همسرتونم دیدم خیلی زیباست.
تبریک!
:( ...