این همه راه نرفته...با خود می گوید من باید آدم مهمی شوم،اشک در چشمانش حلقه می زند؛یاد روزهایی می افتد که کودکی ساده بود در کوچه ی خیالِ دخترکی،آرام می دوید.هم بازی هم بودند؛آسوده می خندیدند و گاهی بلند گریه،گاه گاه همدیگر را نوازش می کردند،بی آنکه انتظاری از هم داشته باشند؛یک دوست داشتنِ عمیق میانشان جاری بود؛بی آنکه بدانند دوست داشتن یعنی چه...روزها گذشت؛بزرگ شدند و دیگر می دانستند دوست داشتن چیست،اما انتظاراتشان از هم بسیار شده بود؛نگاه ها سنگین،حرف ها سنگین تر...
اکنون دهکده شان،شهر شده؛شهر کوچه های بسیار دارد اما نه مثل آن کوچه ی خیالِ دخترک...
کوچه ها را که عریض کرده اند،آدم ها از هم دور شده اند...دیگر بویِ خشت و گِل نمی آید،کوچه ها سنگی شده اند،مثل قلب رهگذرانشان...خانه ها را پشتِ آن نما های رومی پنهان کرده اند،نکند کسی بفهمد گره ی کورِ این نسل کجاست!خانه ی مادربزرگ همین جا بود،جایِ همین بُرج...خانه ای که صفایی داشت به بلندی این بُرج...مادر بزرگ رفت،صفا را با خود برد،فرزندانش جایِ آن بُرج ساخته اند،بُرجی که فقط قد کشیده است مثل این فرزندان که سالی یک بار هم از مادرشان یادی نمیکنند،حرفی نمی زنند،حتی یک قابِ عکسِ کوچک هم از او ندارند...ساکنان این بُرج مدام با خود فکر میکنند گمشده ی این نسل چیست؟! چرا فرزندانشان بی راهه می روند؛چرا حرمتی نیست؟! هوس ها بسیار...دوستی ها کمرنگ؛مهر و صفایی نیست...کسی به مادربزرگ فکر نمیکند و به پاکی عشق نیز...شهر را دود گرفته،ایستادگی کوه پیدا نیست ولی من میدانم آلودگی چشم هامان از دود نیست! انگار مردمِ شهر همه بیمارند؛کسی فکرِ درمان نیست!یادش بخیر مادرم هر صبح مرا با آیه های قرآن بدرقه میکرد و پدر با یاسین...اکنون مادر را که درد گرفته و پدر را که حوصله ای نیست...سفره ها رنگین شده،هیچکس را شکری نیست و خالی شده از عشق،حواسمان نیست...
این همه راه نرفته و انگار رَمقی هم نیست...همه ی توانم را آن حرف های سنگین گرفته...چشم هایم را هرچه میشویم،دنیا جورِ دیگری نیست؛ولی خوب میدانم که زندگی این نیست...
دوباره در کوچه ی خیال قدم میزنم...دوباره آن دخترک هست...دوباره دوست میشوم،حرفی نیست...
سلام.
چقدرقشنگ نوشتی.واقعاچی شده؟؟؟
چرا دله همه سنگی شده؟
دلم میخوادزاربزنم
سلام..
واقعا زیبا بود
مثل همیشه
خیلی قشنگ بود....
همیشه موفق باشی...
سلام
شب تولدم با وبلاگتون آشنا شدم
این متنتونم عالی بود
روزگار کودکی برنگردد دریغا...
راستی سلام
سلام_____________________$$$$$$$_______________$$____
________________________$$$$$$$$$$___________$$$$$___
________________________$$$$$$$$$$$________$$$$$$$$__
_________آپم_____________$$$$$$$$$$$$____$$$$$$$$$___
_________________________$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$__
____بدو بیااااااااا_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___
___________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___
_________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____
________________$$$______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____
______________$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$$$$$$$____
_____________$$$$$$$$$$_____$$$$$$$$_$$$$$_____
___________$$$$$$_$$$$$$$$__$$$$$$$___$$$$_____
__________$$$$$_____$$$$$$$$_$$$$$$____$$$_____
_________$$$$__________$$$$$$$$$$$$$$___$$$____
_______ $$$$____________$$$$$$$$$$$$$$___$$$____
______$$$_________________$$$$$$$$$$$$____$$$$_
من و این پنجره و ساعتی که انگار پیش نمی رود... تو و تصویر چهره ی آرام و مهربانت که به قدر ثانیه ای از خاطرم نمی رود... من و بیقراری عجیب این دل... من و طپش های بی دلیلی که تو را فریاد می زنند. چه حکایتیست که به تو رسیده ام و باز هم... اینچنین... بی قرارم؟
و تو... اجابت بارانی ترین آرزوی دل کوچک و غمگینی هستی که بزرگترین گناهش عشق تو بود... گناهی که گرچه چندسالی مرا جهنمی کرد اما سرانجام... و برای یک عمر، مرا در بهشتی ماوا بخشید که خاطرات تلخ آن جهنم را از خاطرم برده است...
دنیا دنیا میخواهمت رامین...
به صفحه من نیز سر بزنید خوشحال میشویم
سلام
دوباره ... مرده؟!
ارادتمند
سلام اقای مشکات.من روزتولدم با وبلاگتون آشنا شدم و یه جورایی پاگیر. فوق العاده است.بی نظیره.
خوش بحالتون که انقدر عاشقین.خوش بحال همسرتون که انقدر یه نفردوستش داره. امیدوترم همیشه عاشق بمونیدوعاشقتون باشن.با عشق زندگی کردن خیلی شیرینه.کاش همه ی مردها مثل شما بودن. در ضمن موسیقی که انتخاب کردید فوق العاده است.
راستش من یه وقتایی میام اینجا که فقط همین موسیقی رو گوش بدم.موفق باشیدوسرفراز.
سپاسگذارم
چقدر موزیک صفحه تون غم داره...!
عشق با غم و غم با عشق عجین است...
خیلی زیبا بود..
سلام ممنون که اومدی
کدوم انتخاب؟
mishe baram dalil biyarid ke chera?ke chera zan bodan hese zibaee nadarad ?manzoreton az dokhtaranegi kardan chiye?
اگر زن بودن پایان شادی های کودکانه باشد،پایان سرمستی دخترانه باشد زیبا نیست.و دخترانگی کردن حسی لطیف همانند دویدن یک دختر بچه در مزرعه ای زرد است..دختری سر به هوا آزاد و شاد..
مرسی از حضورتون.خیلی جالب بود اینجا...
سلام.
ممنون از حضورتون
سلام....بعد چند وقت باز اومدم اینجا و نوشته های زیبای شما
ممنون از حضورتون
و ممنون از نوشته های زیباتون
با سلام. 24 تیر تولد بهترین فرد زندگیمه. ازتون خواهش می کنم به آدرسی که می دم برین و تولدشو تبریک بگین. اگه این کارو بکنین خیلی خیلی ممنون می شم. اینم آدرس:
http://nfkel.blogfa.com/
آقای مشکت واقعا قلم دلنشینی دارین و آهنگی هم که انتخاب کردین بسیار به حالو هوای متن هاتون می خوره. ممنون. منم مطلب می نویسم. ولی نه به زیبایی مال شما امیدوارم مطالب منم یه روز به دلنشینی و گیرایی شما بشه.
عالیه قلمتونن
اومدن و خوندن دوباره قلمتون واقعا می چسبه
دقیقا این روزا همینقدر سنگی و بد شدن
خوشبحال شما و سمانه جون که همراه و همنفس همید